مرسی که هستی

ساخت وبلاگ
.نفس‌هایم بند شده‌اند، بند شده‌ام به تصویر تازه‌اتو بند دلم پاره، اشک‌ها روانه روانه، در سکوتِ تاریک خانهشانه‌هایم لرزانِ سوزِ کشنده‌ی نبودنتبا خاطراتت آتشی برپا ساخته‌امنه به آن هُرمِ نبودنت که وجودم سوزاندیبا آن موهایت که تا شانه‌‌ها ریخته‌اندآه و حسرتم شانه‌‌کشیدن بر آن موهاکوتاهشان کرده‌ای، اماهنوز تمنای گم‌شدن دارم صورتم را، خودم راعطر موهایت عمیق نفس‌کشیدنمو عمیق‌تر زخم‌خوردنم از بُرّندگی آن چشم‌هاکه همه‌چیز زندگی‌ام را از چشم انداختنسکافه‌ای‌پوشِ بی‌دکمهآن‌قدر سرخِ حرص و حسادت شدم به دکمه‌هاکه خجالت کشیدند از تن‌زدن با تنتلرزانِ هیجان، رَج می‌زنم از روی گوشیخشکیده‌لبم را به لب‌هایتاشکم سرازیر روی چهره‌ی خندانتپاک می‌کنم آن شوریاز شیرینیِ خندانتبرچسب‌ها: بوفچتا مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 18:39

نبودنِ پاییز از خودش هم دلگیرتر است. مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 17:08